Monday, May 08, 2006

نسیم


دست هایم غرق می شود
در تاریکی اتاق
می رقصد با موج غم
در زیر آواز لالایی شبنم
در زیر تنهایی شب
با ترنم نگاهی بغض آلود
با آواز صدایی درد آلود
بی صدا می میرم در غم
بی آنکه دست هایی از جنس نور
مرگم را به خاک بسپارد
و در آغوش بکشد قلبم را
تا عشق را لمس کنم
باز بغض لحظه ام
می خواند
از لحظه های ما
تنها نامی از عشق مانده
و صدایی بی جان
شعله ای لرزان
که در هراس نسیم
می لرزد
و من
می لرزم
در هراس
از نسیمی
که آخرین شعله ی نگاهم
عشقم را می کاود
می ترسم







فقط چند ثانیه مونده ... تو مرداب ... فقط منتظرم ... تا دستای تو ... در آخرین لحظه ها ... دستم دو بگیره ... می گیره ؟؟؟؟

1 comment:

Anonymous said...

salam aji armaghane mehrabon....

midonam kheyli khoshi bara khodet...

vase hamine ke maro yadet rafte...

be weblagam sari bezan...

khoshhalam kon...

omidvaram har ja hasti pishe har ki hasti movafagh piroz va khoshbakht bashi.

dadashe kochikat mehdi