
دست هایم غرق می شود
در تاریکی اتاق
می رقصد با موج غم
در زیر آواز لالایی شبنم
در زیر تنهایی شب
با ترنم نگاهی بغض آلود
با آواز صدایی درد آلود
بی صدا می میرم در غم
بی آنکه دست هایی از جنس نور
مرگم را به خاک بسپارد
و در آغوش بکشد قلبم را
تا عشق را لمس کنم
باز بغض لحظه ام
می خواند
از لحظه های ما
تنها نامی از عشق مانده
و صدایی بی جان
شعله ای لرزان
که در هراس نسیم
می لرزد
و من
می لرزم
در هراس
از نسیمی
که آخرین شعله ی نگاهم
عشقم را می کاود
می ترسم
فقط چند ثانیه مونده ... تو مرداب ... فقط منتظرم ... تا دستای تو ... در آخرین لحظه ها ... دستم دو بگیره ... می گیره ؟؟؟؟
1 comment:
salam aji armaghane mehrabon....
midonam kheyli khoshi bara khodet...
vase hamine ke maro yadet rafte...
be weblagam sari bezan...
khoshhalam kon...
omidvaram har ja hasti pishe har ki hasti movafagh piroz va khoshbakht bashi.
dadashe kochikat mehdi
Post a Comment