Tuesday, August 01, 2006

روح خدا


صبح که شد
از خورشید یک قطره طلایی چکید
با آبی دریا گره خورد
دریا قطره ای از وسعتش رو به اون هدیه داد
آسمان روشن نور رو به اون بخشید
کوه استقامتش رو ارزانی داشت
درخت ذره ای از سبزیش رو به اون به یادگار سپرد
برگ طراوتی تقدیم داشت
...
فرشته ها جمع شدند
با یک حلقه ی نور
آسمان با رعدش لالایی سر داد
و درختان سر تعظیم فرود آوردند
دست ها را به هم حلقه زدند
قلبها درسینه آرام نداشت
ثانیه تا ثانیه قدرت پرواز نداشت
قلب ها در انتظار ... چشمها پر اضطراب
...
تا خدا با ملکوتش آمد
قطره ی خورشید را در بر گرفت
با نوایی در وجودش نالید
و در آن تک ثانیه
به تنش روح دمید
.
.
.
و سرانجام... او را آفرید

3 comments:

Anonymous said...

wow ! cheghadr ghashang bood ! kheyli doosesh dashtam >:D<

Armaghan said...

kudum yeki ?? hih ... manam yu karesh mundam ... ;)

Anonymous said...

kheili ghashang bo0d

amma manzo0ret adam bo0d ya ye shakhse khasi ? kollan hesse jalebi dasht


meishi ke tavalodamo tabrik gofti :* bazam sar bezan