Tuesday, August 01, 2006

می شناسینش ؟؟؟


چشماش یه معصومیت خاص داشت ... شاید خیلی چشما قشنگتر بودن اما تو نگاهش پاکی بود که چشمش رو مثل یه شیشه شفاف کرده بود ... وقتی به آدم نگاه می کرد ... مثل یه بچه بود...سرشو کج می کرد و مثل یه بچه ی کوچیک به نگاهش زل می زد ... همیشه یه لبخند کوچولو و آروم روی لبش بود ... همیشه آروم حرف می زد ... وقتی در آغوش می گرفت با تمام احساسش این کارو می کرد ... وقتی می بوسید ... با تمام روحش عشقو نثار می کرد ... دلش خیلی کوچولو بود ... نمی تونست غم کسی رو ببینه ... هر چقدرم که آزارش می دادی بازم می بخشیدت ... بازم می اومد کنارت دستاتو می گرفت تو دستش ... نوازش می کرد و می گفت که همه چیز گذشته ... فکرشو نکن ... آدما اشتباه می کنن ... همیشه فقط یه خواهش داشت ... اونم این که تنهاش نذارن ... همیشه پیشش بمونن ... تو دلش عشق بود ... نه اونم یه آدم بود ... خیلی جاها اشتباه می کرد ... اما هیچ وقت نمی خواست که اشتباه کنه ... آره چشماش یه معصومیت خاصی داشت
شما می شناسینش ؟؟؟

No comments: